ساعت 4:15 دقیقه بعد از ظهر
حوالی ریل زنگ زده ی راه آهن
میان سنگ ریزها گام برمیداشتم
همدمی یافتم
بازوانش شکسته بود
و پر هایش بی رمق ؛
هـُـدهـُـدِ قصه ی من ...
"حــامی اسکندری"
نوشته شده در یادداشت ثابت - پنج شنبه 93/12/22ساعت
11:24 صبح توسط حـــامی اسکندری
نظرات ( ) |