سفارش تبلیغ
صبا ویژن

65765

 

پنجره ای رو به حیات و


طلوعی سرد با شاخه های درخت مو ؛


آنچنان همدیگررادرآغوش گرفته اند که


انگارهیچگاه فکرجدایی ندارند...


شومینه ای که گرسنه ی هیزم است و


سخت سر مخالفت با سرما را دارد ...


پنجره ای شیشه ای که از جدال سرما،


و گرمای هیزم اشک میریزد...


دخترکی چادر به سر با نانی که


دردست دارد از کوچه میگذرد...


یک دست گیره ی چادر و دستی دیگر


نانی که خرده های آن به زمین میریزد...


آری ؛


تنها دلهره ی من این بود...


سرما ، گنجشکان ، روزیشان ...


"حامی اسکندری"


نوشته شده در یادداشت ثابت - یکشنبه 93/12/25ساعت 9:31 عصر توسط حـــامی اسکندری نظرات ( ) |


Design By : Pichak

قالب

 موزیک بیکلام